سکوت
قال امیرالمومنین علیه السلام:
قرَأْتُ التَّوْرَاهَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَانَ واختَرَت مِنْ کُلِّ کِتَابٍ کَلِمَهً مِنَ التَّوْرَاهِ مَنْ صَمَتَ نَجَا . . .
تورات و انجیل و زبور و قرآن را خواندم و از هر یک کلمهاى انتخاب کردم:
از تورات این جمله را انتخاب کردم: “هر که سکوت اختیار کند نجات یابد.”
منبع: تحریر المواعظ العددیه، صفحه: ۳۴۲
داستان:
لقمان حکیم به پسرش گفت:
“امروز طعام مخور و روزه بگیر، و موقع افطار هرچه از صبح بر زبان آوردی، بنویس. شبانگاه همه آنچه را که نوشتى، بر من بخوان؛ آنگاه روزهات را باز کن و طعام خور.”
“شبانگاه، پسر هرچه نوشته بود، خواند. دیروقت شد و فرصت افطار گذشت و نتوانست طعام بخورد.
روز دوم نیز چنین شد و پسر هیچ طعام نخورد.
روز سوم باز هرچه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر پدر خواند، دیر شد و او نتوانست طعامیبخورد.
روز چهارم، هیچ نگفت.
شب، پدر از او خواست که کاغذها را بیاورد و نوشتهها را بخواند.
پسر گفت: امروز هیچ نگفتهام تا بخوانم.
لقمان گفت: “پس بیا و از این نان که بر سفره است بخور و
بدان که روز قیامت، آنان که کم گفتهاند، چنان حال خوشى دارند که اکنون تو دارى.
خلاصه
چهار کتاب آسمانی(۲)
قناعت
ادامه پست قبلی
قال امیرالمومنین علیه السلام:
قرَأْتُ التَّوْرَاهَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَانَ واختَرَت مِنْ کُلِّ کِتَابٍ کَلِمَهً . . . وَ مِنَ الْإِنْجِیلِ مَنْ قَنِعَ شَبِعَ…
تورات و انجیل و زبور و قرآن را خواندم و از هر یک کلمهاى انتخاب کردم:
از انجیل این جمله را انتخاب کردم: “هر کس قناعت داشته باشد زندگی راحتی دارد.”
منبع: تحریر المواعظ العددیه، صفحه: ۳۴۲
داستان ۱:
گویند شغالی، چند پرِ طاووس بر خود بست و سر و روی خویش را آراست و به میان طاووسان درآمد. طاووسها او را شناختند و با منقار خود، بر او زخمها زدند. شغال از میان آنان گریخت و به جمع همجنسان خود بازگشت؛ اما گروه شغالان نیز او را به جمع خود راه ندادند و روی خود را از او برمیگرداندند.
شغالی نرمخوی و جهاندیده، نزد شغال خودخواه و فریبکار آمد و گفت: «اگر به آنچه بودی و داشتی قناعت میکردی، نه منقار طاووسان بر بدنت فرود میآمد و نه نفرتِ همجنسانِ خود را بر میانگیختی. آن باش که هستی و خویشتن را بهتر و زیباتر و مطبوعتر از آنچه هستی، نشان مده که به اندازهی بود، باید نمود.»
داستان ۲:
ابو وائل گفت: من با دوستم به زیارت سلمان رفتیم و سلمان نان جو و نمک برایمان آورد. دوست من گفت: اگر در این نمک سعتر هم بود بهتر بود. سلمان از نزد ما رفت و آفتابهاش را به رهن گذاشت و مقداری سعتر گرفت و آورد. وقتی غذایمان را خوردیم دوست من گفت: شکر خداوند که ما را قناعت بخشید (و با قناعت غذا خوردیم)
سلمان گفت: اگر به روزی خود قانع بودید آفتابه من به رهن نمیرفت.
خلاصه
چهار کتاب آسمانی(۳)
ترک شهوت
ادامه پست قبلی
قال امیرالمومنین علیه السلام:
قَرَأْتُ التَّوْرَاهَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَانَ واختَرَت مِنْ کُلِّ کِتَابٍ کَلِمَهً . . . وَ مِنَ الزَّبُورِ مَنْ تَرَکَ الشَّهَوَاتِ سَلِمَ من الْآفَاتِ …
تورات و انجیل و زبور و قرآن را خواندم و از هر یک کلمهاى انتخاب کردم:
از زبور این جمله را انتخاب کردم: “هر کس از شهوات دوری کند، از آفات سالم میماند.”
منبع: تحریر المواعظ العددیه، صفحه: ۳۴۲
شهوت انواع دارد، مانند:
1/شهوت جنسی
2/شهوت خواب
3/شهوت مال
4/شهوت ریاست
5/شهوت تنوعطلبی (در کوتاه مدت وسایل زندگی؛ ماشین؛ تلفن همراه؛ لباس و… را عوض میکنند)
خلاصه
چهار کتاب آسمانی(۴)
توکل
ادامه پست قبلی
قال امیرالمومنین علیه السلام:
قَرَأْتُ التَّوْرَاهَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَانَ واختَرَت مِنْ کُلِّ کِتَابٍ کَلِمَهً . . . وَ مِنَ الْفُرْقَانِ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه
تورات و انجیل و زبور و قرآن را خواندم و از هر یک کلمهاى انتخاب کردم:
از قرآن این جمله را انتخاب کردم: “هر کس به خدا توکل کند، خدا او را کفایت میکند.”
منبع: تحریر المواعظ العددیه، صفحه: ۳۴۲
داستان:
این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدینشاه طلبهای در مدرسه مروی تهران بود و بسیار بسیار انسان فقیری بود.
شبی از شدت تهیدستی و گرفتاری به این فکر میوفتد که بالاخره چه باید کرد؟ آیا به مراجع تقلید وقت روی آورم؟ یا نامهای به شاه نوشته و از او کمک بخواهم؟ یا…
سرانجام شب را تا نزدیک سپیده در فکر سپری میکند و به این نتیجه میرسد که نباید به انسانها مراجعه کنم و تنها راه این است که نامهای به خدا بنویسم و خواستههای خود را بصورت کتبی از او بخواهم.
به همین جهت خالصانه و در اوج اعتماد و امید به خدا، نامهای به درگاه خدای متعال نوشت که نامه او در موزه گلستان تهران تحت عنوان “نامهای به خدا” نگهداری میشود.
مضمون نامه:
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت جناب خدا!
سلام علیکم
اینجانب بنده شما هستم. از آنجا که شما در قرآن فرمودهاید:
“و ما من دایه فی الارض الا الله رزقنا” هیچ موجود زندهای نیست الا اینکه روزی او بر عهده من است،
من هم جنبندهای هستم از جنبندگان شما در روی زمین. و در جای دیگر قرآن فرمودهاید:
“ان الله لایخلف المیعاد” مسلماً خدا خلف وعده نمیکند.
بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم:
1/خانهای وسیع
2/ همسری زیبا و متدین
3/ یک خادم
4/ یک کالسکه و سورچی
5/ یک باغ
6/ مقداری پول برای تجارت
لطفا پس از هماهنگی به من اطلاع دهید.
مدرسه مروی –حجره شماره ۱۶– نظرعلی طالقانی
نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر میکند که نامه را کجا بگذارم؟
میگوید مسجد خانه خداست. پس به مسجد امام در بازار تهران (مسجد شاه آن زمان) میرود و نامه را در سوراخی در دیوار مسجد قایم میکند.
فردای آن روز، ناصرالدین شاه با درباریها میخواستند به شکار بروند. کاروان او از جلوی مسجد میگذشت. ناگهان به اذن خداوند، باد تندی شروع به وزیدن میکند و نامه نظرعلی را روی پای ناصر الدینشاه میاندازد. ناصرالدین شاه نامه را میخواند و شکار را کنسل کرده دستور میدهد کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه مروی میفرستد و نظرعلی را به کاخ فرامیخواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند، دستور میدهد همه وزرایش جمع شوند و میگوید:
“نامهای را برای خدا نوشته بودند، ایشان به ما حواله فرمودند. پس ما هم باید انجامش دهیم“ و دستور میدهد همه خواستههای نظرعلی یک به یک اجرا شود.
منبع : منبرک فاطمی